سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ظرفیت یک نفر

باران آبرویم را خرید....شبیه مردی که گریه نمیکند به خانه برگشتم...


+ تاریخ شنبه 92/12/24ساعت 9:23 عصر نویسنده احسان | نظر
لامصب هوا یه جوری شده...
مخاطب خاص ک هیچ...
دلم میخواد همتونو بغل کنم::)


+ تاریخ چهارشنبه 92/12/21ساعت 10:12 عصر نویسنده احسان | نظر

معلم موضوع انشا داد:

وقتی بزرگ شدید میخواهید چه کاره شوید؟

وکودک سرطانی نوشت:

من بزرگ نخواهم شد...


+ تاریخ جمعه 92/12/9ساعت 1:49 عصر نویسنده احسان | نظر

گفتند چند سال داری؟گفتم روز های غمناک زندگیم را خط بزنی..."کودکم"...


+ تاریخ جمعه 92/12/9ساعت 1:47 عصر نویسنده احسان | نظر

چه غوغایی به پا کرد !

چه گرد و خاکی !

چه جنگ عظیمی مرا در تو ... تو را در من !

در هم کشید !

و باورم نمیشود ...

این من را با صدم ثانیه ای نگاهت براشفتی !

باور نمی کنم !

چه زود ... چقدر دردناک و چـ....ـقدر سنگین نگاهت مرا در هم کشید !

این تو چقدر با افتخار ... غرور مردانه ی چون منی را نادیده گرفتی

 و این من زخمی ... چقدر ساده به تو فکر میکنم !


+ تاریخ جمعه 92/12/2ساعت 10:29 عصر نویسنده احسان | نظر